به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، دومین نشست از سلسله نشستهای «حافظخوانی» به همت دفتر پاسداشت زبان فارسی و با حضور قدمعلی سرامی، شاعر و استاد ادبیات فارسی، عصر شنبه ۳ آبانماه ۱۴۰۴ در سالن سلمان هراتی حوزه هنری برگزار شد.
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/ به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
قدمعلی سرامی در آغاز این نشست با خواندن بیتی از حافظ، گفت: در ظاهر، حافظ موجودی زیبا را توصیف میکند که ترک شیرازی است و میگوید اگر او دل ما را به دست آورد، همه داراییام را نثارش میکنم اما به دلیل حضور نام دو شهر سمرقند و بخارا، برخی شارحان گفتهاند که منظور از «ترک شیرازی» امیر تیمور لنگ است؛ زیرا او به فارس آمده و روایتهایی از دیدار او با حافظ وجود دارد. گفتهاند تیمور این بیت را خوانده و به حافظ گفته: تو با این وضع درویشی، چه چیزی را میبخشی؟ و حافظ پاسخ داده که ما همین بخششها را کردیم که به این روز افتادیم!
وی افزود: ممکن است این روایتها واقعی نباشد، اما نشان میدهد که از فرهنگ رسمی به فرهنگ فولکلوریک در حال تراوش هستیم و این خود ارزشمند است.

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت/ کنار آب رکنآباد و گلگشت مصلا را
سرامی با اشاره به ظرافت هنری حافظ گفت: هنر شاعرانه حافظ در تکرار و ایهام کلمه «باقی» است. باقی هم به معنای شراب جاودانه است و هم به معنای شراب دیشبی. نمیتوان به قطع گفت مراد حافظ کدام است.
وی افزود:در شرح حافظ بسیار نوشتهاند که آیا او شرابخوار بوده یا نه. اما به نظر من، این مسئله اهمیتی ندارد. رندی یعنی همین آزاداندیشی. حافظ با قرآنِ کریم که خود حافظ آن است، مسائل شرعی را به چالش میکشد و این خدمت بزرگی به فرهنگ ایرانی است. حافظ مبشر انسان بودن و با هم بودن است. جهان بر اساس آمیزش و آشتی شکل گرفته است؛ همانگونه که از آمیزش هیدروژن و اکسیژن، آب پدید میآید.
فغان کاین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب/ چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
سرامی در توضیح این بیت گفت: لولیان را میتوان بهمعنای زیبارویان گرفت. در گذشته، گاهی روابط انسانی شکل درستی نداشت، اما آنچه قباحت دارد، عادت شدن ناهنجاریها در جامعه است. منظور از «شهرآشوب» همان زیبارویانی هستند که در شهر غوغا میآفرینند.
وی افزود: در این مصراع حافظ با حرف «ش» بازی زبانی کرده است. «خان یغما» سفرهای بوده که امیران مغول پس از مهمانی پهن میکردند و هرکس میتوانست هرچه خواست از آن بردارد. از همینجا واژه یغما به معنای غارت آمده است. حافظ با طنز میگوید که زیبارویان شیراز دلها را به یغما میبرند.

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است/ به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
این استاد ادبیات اظهار کرد: این بیت بر ضرورت ثنویت در عالم واقع تأکید دارد. همانگونه که در جسم ما دو چشم و دو دست هست، در مفاهیم نیز دوگانگی معنا وجود دارد. عشق همیشه ناتمام است، زیرا یکی عاشق است و دیگری معشوق. معشوق یگانه و کامل است و عاشق ناقص و جوینده.
وی افزود: تمام معشوقهای ظاهری، جلوهای از معشوق مطلقاند. حافظ میگوید معشوق نیازی به این عشق ناتمام ندارد و زیبایی ظاهری در برابر جمال مطلق، ناچیز است.
حدیث از مطرب و میگو و راز دهر کمتر جو/ که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
سرامی این بیت را چنین تفسیر کرد: این تلخترین و در عینحال درستترین اندیشه فرهنگ ایرانی است. جهان قانونمند است اما راز آن گشوده نمیشود. حافظ بر پایه علم زمانه خود میگوید درست نمیتوان فهمید. ما امروز هم میتوانیم تأیید کنیم که بسیاری از رازهای هستی همچنان نامکشوفاند.

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم/ که عشق از پردهی عصمت برون آرد زلیخا را
وی ادامه داد: عشق در نگاه حافظ راهنمای انسان است. عشق یعنی کنار گذاشتن حکم مطلق. حتی این حکم حافظ هم مطلق نیست. ممکن است زلیخایی در جهان باشد که در برابر میلیاردها زیبایی تأثیری نپذیرد. عصمت یعنی نگهداری از حق، اما زیبایی ممکن است حتی خدا را هم به چالش بکشد. حافظ با صفت «روزافزون» برای حسن، تعبیری شاعرانه کرده است، هرچند در واقع هیچ حسن ظاهری جاودانه نیست.
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم/ جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
سرامی درباره این بیت گفت: لعل، سنگی سرخرنگ و گرانبهاست که در بدخشان بهدست میآید و حاصل آمیزش املاح زمینی با املاح آسمانی است. در فارسی، لعل نماد سرخی و شیرینی است. حافظ میگوید حتی اگر معشوق دشنام دهد، چون از لب شیرین او برآمده، برای عاشق شیرین است.
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند/ جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
وی با اشاره به موسیقی کلام در این بیت گفت: در اینجا حافظ با حرف «ج» بازی کرده است: جان، جوان، جانا. تضاد میان جوان و پیر نیز زیباست. واژهی «جوان» در گویش کردی بهدرستی «جُوان» تلفظ میشود.

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ/ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
در پایان، سرامی گفت: در اینجا حافظ از شعر خود تمجید میکند. «در سفتن» به معنای سوراخ کردن مروارید برای رشته کردن است. یعنی غزل تو چنان لطیف است که همچون مروارید باید رشته شود. حافظ خود را خوشلحجه میداند و احتمالاً صدایی خوش داشته، زیرا قرآن نیز میخوانده است.
نظر شما